این روزها فهمیده ام که یاد گرفتن الفبا و بابا آب داد . همانقدر مهم هستند که ژئوپولتیک مهم است . تلاش برای درس خواندن بیزقولک توی خانه و وادارش کردن به نوشتن مشقهایش و مدام بخش کردن کلمات و صداکشی حروف برایش ،خودم را هم تحت تاثیر قرار داده طوری که راه می روم و هر چه به گوشم می رسد یا هر چه را می خوانم بخش می کنم و صداکشی می کنم .نتیجه این که امروز دو تا پسر بچه ی ده چهارده ساله توی خیابان دعوا می کردند یکی با صدای بلند آنطور که پدر جد طرف مقابل هم بتواند در گور صدایش را بشنود به دیگر گفت :ک....وس ک....ش . و من وقتی به خودم آمدم که دوازده دقیقه از محل کار تا ساختمان اصلی اداره را در ذهن به ک. او. س. ----- ک . ِ . ش خواندن گذرانده بودم .
ظاهرا توی فروشگاه هم همه ی خانمهای همکار تحت تاثیر باد در کردن آقای رئیس وقتشان را به پشت سرهم چای خوردن و غیبت کردن گذرانده بودند و به این ترتیب تفنن روزانه حاصل شد . گویا ریاست محترم وقتی به ضرورت مجبور شده بود در توالت عمومی اجابت مزاج کند ناگهان تلنگش درمی رود و یکی دو تا از خانمها هم در جریان امر قرار می گیرند. و این می شود منشاء سه چهار ساعت بحث و گفتگو و بگو بخند .
یکی می گفت : من در عجبم که این هیکل به این بزرگی خجالت نمی کشد چنین صدای ظریفی را از خودش در می کند .
دیگری می گفت : آه کشیدن بعدش مرا کشته است
و آن یکی می گفت : این مردک بالاخره باد غرور و نخوتش را ول کرد
معلوم است روزی که با این صداکشی آغاز شود به این صدا در کردنها هم ختم می شود دیگر
باید نظم و ترتیبی به کارهای تحقیقی ام بدهم تا اینجایش که همه ی زندگی را ول کرده ام چسبیده ام به املا گفتم و دو را با دو جمع زدن و نقاشی کشیدن برای بیزقولک . از طرفی دکتر برای کمیته اشان می خواهد سایتی بزند به من پیشنهاد داده که مدیریت ادبی سایتش را به عهده بگیرم . موضوع ژئو پولتیک است و سیاست و این مزخرفات . اگرچه از گرایشات سیاسی اش خوشم نمی اید اما از اینکه مثل لاک پشت آرام است و در عین حال لجبازی می کند و هم از اینکه ممکن است آخر ترم برایم مشکل ساز شود دچار تردید هستم . به قول دوستی بکنم یا نکنم !در ضمن طرف یزدی است و من آن ته مه های دلم یک جور دلبستگی هایی به یزدی ها دارم .چه کنم عاقبت ، بکنم یا نکنم ........